عزيزتر از جان بابا سلام
اسراي عزيزتر از جانم ،سلام
دختر گلم قبل از هر چيزي ميخوام يه معذرت خواهي بزرگي از دخترگلم بكنم اونم اينكه بابا جونم:باباي نامهربونت رو بخاطر غيبت طولانيش ببخش و عفو كن،دقيقآ سه ساله كه مطلب جديدي توي وبلاگ دختر گلم نذاشتم كه قطعا از سهل انگاري بابا بوده حالا هر چند هي بگم وقت نكردم و نمي دونم سرم شلوغ بود و ..از اين حرفا....
تك ستاره آسمون قلب بابايي:تو اين سه سال روزهاي خوب و بد زيادي داشتيم -تولد هاي شيرين و زيبا و بياد ماندني 2سالگي و 3 سالگي و 4 سالگي دختر عزيزم و جشن تولد هاي مامان و عيد هاي نوروز و ...مسافرت هايي كه به خونه مامان جوني و بابا بزرگ داشتيم همشون خاطرات خوبي بودن كه رو قلب هايمان حك شدند.
اما دختر عزيزتر از جان بابا،مهمتر از همه ي اينها تولد داداش كوچكت ارشيا جون بود كه همه ما رو خيلي خيلي خوشحال كرد.كه ارشيا جون هم 7 خرداد 97 قدم رنجه فرمودن و پابه اين دنيا گذاشتن و اعلام كردن :من ارشيا اديبان داداش كوچك آبجي گلم هميشه داداش و دوست و يار و ياور و پشتيبان آبجيم خواهم بود و هميشه به حرفاش گوش ميكنم.
دختر ماه بابا:تو الان دقيقا 4 سال و 5 ماه و 5 روزت شده كه بخاطر تك تك روزهاي بوده ات خداي مهربونم را شاكرم و سپاسگزارشم كه نعمت نازيني چون تو و داداشت را نصيبمون كرد.